شده براتون پیش بیاد که در جمع قرار بگیرید و احساس کنید دیگران درباره شما صحبت می کنند و اضطراب بگیرید یا ناراحت یا عصبانی شوید؟ تا به حال در موقعیتی قرار گرفته اید که از موضوعات جزئی مدام حرص بخورید و در کمال تعجب ببینید دوستتان حالشان خوب است و به جزئیات ناراحت کننده فکر نم یکند؟! تا به حال به این فکر کردید چرا تفسیر و برداشت ما آدم ها از موضوعا ت اینقدر باهم متفاوته؟ تعدادی الگوی شایع فکری وجود دارد که موجب احساس و رفتار به خصوصی در ما میشوند؛ و عامل بسیاری از احساسات نامطلوب ما درباره خود، دیگران و دنیاست.
مغز انسان عضوی بسیار خارق العادهای است. به طوری که هر روز بیش از ۱۰۰ هزار فعالیت شیمیایی در هر ثانیه انجام میدهد و روزانه بیش از ۵۰ هزار فک تولید میکند. با این قدرت بالا پردازش شاید تصور شود مغز هیچ گاه اشتباه نمیکند، اما مغز انسان بیشتر از اینکه بر شواهد منطقی تکیه کند بر تعداد خطاهای ذهنی تکیه میکنند. به همین دلیل است که بسیاری از قضاوت های ما نادرست به شمار می رود. خطاهای شناختی قضاوتهای غیر منطقی هستند که ذهن ما بر اساس الگوهای متداول آن را انجام میدهد محققان ثابت کردند که خطاهای ذهنی مشکلات بسیاری را در طول زندگی برای فرد به شمار می آورد به همین دلیل با آشنایی با خطاهای ذهنی و سعی در اصلاح آن می توان از این مشکلات جلوگیری کرد.
در اصطلاح روان شناختی به این الگوها، تحریف شناختی میگویند که در ادمه با آن ها آشنامی شویم:
خطای اثر طعمه
این خطا زمانی اتفاق می افتد که فردی در بین دو گزینه شک دارد، اما با مطرح شدن گزینه سوم، گزینه دوم برای او جذاب تر میشود. برای مثال شما قصد دارید ماشین بخرید. فروشنده به شما دو ماشین را پیشنهاد میکند. قیمت ماشین اول۱۵۰ میلیون تومان و قیمت ماشین دوم ۱۷۰ میلیون تومان است. در ابتدا ماشین دوم، گران تر از ماشین اول بنظر میرسد اما بعد از اینکه فروشنده یک ماشین ۲۰۰ میلیون تومانی را به شما نشان میدهد قیمت ماشین دوم برایتان کمتر میشود در این شرایط شما با خطای طعمه شکار شده اید.
توجه انتخابی یا دیدی تونلی
در این نوع تحریف فکری؛ فرد تنها بخشی از موقعیت رو میبینه و سایر عوامل و مولفه های موضوع رو نادیده میگیره. افراد افسرده از این تحریف زیاد استفاده میکنند، در واقع فقدان های خودد را بزرگ و سخت میبینند و موفقیت هایشان را دست کم و بی اهمیت! یا تجارب خوشایند را فراموش میکند و بر تجارب تلخ متمرکز میشود.
تفکر دو قطبی
همه پدیده ها را در دو نقطه صفر یا صد بررسی میکند، در این نوع تفکر هیچ جایی برای متعادل اندیشی وجود ندارد. من یا بی عیب و نقص و دقیقم یا کاملا به دردنخور و بازنده! این تفکر در افراد کمالگرا بسیار دیده میشود.
ذهن خوانی
بدون پرسیدن از دیگران در مورد افکار و احساسات آن ها؛ با قطعیت حدس میزنند و برا آن اساس با آنها رفتار میکنند! افرادی که زود قضاوت میکنند و زود عصبانی میشوند از این باور بهره میبرند.
فاجعه سازی
در هر موضوعی به دنبال یک رخداد فاجعه بار هستند و حتی آن فاجعه را در ذهن خود مجسم میکنند و در چرخه سوال های بی پایان و ترسناک چی میشه اگر…. می افتند. افراد مضطرب بسیار بر این باور تاکید دارند.
شخصی سازی
هر حرف و رفتار دیگران را واکنشی به خود میدانند؛ و مدام در حال قیاس خود با دیگرانند؛ اگر پایین تر از دیگران باشند حال خوبی ندارمد و اگر بالاتر باشند ترس از دست دادن این برتری را مدام با حود حمل میکنند.
باید اندیشی
فهرست بی پایانی از قوانین و چهارچوب های آهنین دارند و بر اساس آن خود و دیگران را قضاوت میکنند؛ اگر دیگران قوانین را نقض کنند مورد غضب قرار میگیرند و اگر خودشان نقض کنند احساس گناه به آن ها دست میدهد.
تعمیم افراطی
بر اساس بخشی از موضوع به یک نتیجه گیری کلی دست میزنند؛ و در فراوانی مشکل اغراق میکنند.
بزرگ نمایی
از کاه کوه ساختن؛ و مشکل را چندبرابر بزرگتر از واقعیت خود میبینند و در نتیجه خود را ناتوان و درمانده در حل آن میدانند.
خطای بنیادی برچسب زدن
این خطا زمانی اتفاق میافتد که ما رفتارهای یک فرد را با ویژگی های شخصیتی او اشتباه میگیریم . برای مثال اگر فردی عملکرد ضعیفی در یک کار مشخص داشته باشد بدون هیچ توضیحی او را تنبل خطاب می کنیم. با این که میتواند عوامل بسیاری در این عملکرد ضعیف تاثیر داشته باشد.
خطای هاله ای
این خطا زمانی اتفاق میافتد که شخص در برخورد اول تصوری بسیار خوب و قدرتمند از خودش به جای میگذارد و نتیجه این اثر در برخوردهای بعدی باقی میماند. مثلاً اگر معلمی برگه امتحان دانش آموزی را برای بار اول تصحیح کند و دانش آموز نمره خوبی کسب کند، در تصحیح نمرات بعدی حتی اگر او عملکرد خوبی نداشته باشد، معلم نمره بالایی میدهد.
خطای هاله معکوس
این خطا دقیقا در نقطه مقابل اثر هالهای قرار دارد. به عنوان مثال اگر فردی در ابتدای ورود به کار، عملکرد ضعیفی داشته باشد، حتی اگر بعداً هم آن را جبران کند برچسب ضعیف بودن می خورد. این فرد باید به سختی کار کند تا بتواند این برچسب را از روی خود بردارد.
خطای نقطه کور
اگر احساس میکنید بر همه خطاهای ذهنی تان تسلط دارید، باید حواستان را جمع کنید که دچار خطای نقطه کور نشده باشید. این خطا زمانی اتفاق می افتد که شما خطاهای اطرافیان را می بینید ولی نمی توانید آنها را در وجود خودتان تشخیص دهید.
اگرچه مقابله با این تحریف ها که معمولا از طریق الگوگیری و در کودکی در ذهن ما ایجاد شده اند، سخت است، اما محال نیست.
سخن آخر:
لازم است اول به خوبی تحریف های خود را بشناسیم تا دقیق تر بر آن تمرکز کنیم و سعی بر استفاده از جملات متعادل در مقابل افکار تحریفی خود داشته باشیم، برای مثال اگر تشخیص دهیم که یکی از تحریف های شناختیمان تفکر دوقطبی است باید در هر موضوعی با در نظر گرفتن یک طیف به بررسی بپردازیم و به فکر خود درصد دهیم تا از صفر یا صد بودن آن کاسته شود، و البته که لازم است در این راه از یک مشاوره فردی کمک بگیرید تا با همراهی او بر این افکار فائق آیید.
مطالب یشنهادی: