طرحواره حوزه ی طرد و بریدگی
طرح واره های این حوزه به پنج بخش تقسیم میشوند :
- رها شدگی / بی ثباتی( خانواده های بی ثبات)
- بی اعتمادی / بدرفتاری ( خانواده های بدرفتار)
- محرومیت هیجانی( خانواده های سرد و بی عاطفه)
- نقص و شرم( خانواده های طرد کننده)
- و انزوای اجتماعی / بیگانگی( خانواده های منزوی)
این طرحواره ها زمانی در ذهن کودک شکل می گیرند که کودک از طرف والدین محبت، عشق، احترام و پذیرش کافی دریافت نکند یا در کودکی والدینش را از دست داده باشد ( طلاق یا مرگ)، یا اینکه کودک به دفعات از طرف والدینش طرد شده باشد. منظور از طرد شدن این است که کودک از سوی والدینش با انتقادات شدید و مکرر روبرو شود یا احساس کند ناخواسته است و یا فکر کند از سوی همسالانش طرد شده است. همچنین اگر کودک فکر کند که از نظر اجتماعی یا از نظر جنس مخالف جذابیتی ندارد (حتی اگر دیدگاهش اشتباه باشد) این طرح واره ها در ذهنش شکل میگیرد.
طرح واره های این حوزه زمانی در ذهن فرد شکل میگیرد که والدین یا همسالانش به کررات با او بدرفتاری کنند یا به او دروغ بگویند یا سرش کلاه بگذارند.
نکته مهم در این زمینه این است که بچه هائی که طرحواره های این حوزه در ذهنشان شکل میگیرد در بزرگسالی معتقدند نیاز آنها به ثبات ، امنیت ، محبت ، عشق و تعلق خاطر برآورده نمی شود. این افراد در بزرگسالی تمایل دارند به شکل نسنجیده و شتاب زده از یک رابطه خود آسیب رسان به رابطه دیگری پناه ببرند یا از برقراری روابط نزدیک اجتناب کنند.
افرادی که مشکلات ارتباطی دارند ، خودبزرگ بین هستند ، در روابط زناشوئی اعمال قدرت می کنند( خشونت خانگی) ،روابط زناشویی یا رمانتیک رو بدون دلیل منطقی ترک میکنند، در آرایش کردن افراط می کنند و … جز این گروه هستند.
رها شدگی بی ارزشی
اگر شما طرحواره رها شدگی دارید، در کودکی دچار تجربیات عاطفی ناگواری شدهاید. این زخمهای التیام نیافته در بزرگسالی نیز بر افکار، احساسات و واکنشهای رفتاری شما تاثیر میگذارد.
ارتباطات امروز ما (حتی اگر با نوع روابط گذشته ما متفاوت باشند)، کابوسهای وحشتناک دوران کودکی را در ما زنده میکنند و مانند نمکی است بر زخمهای کهنه و قدیمی ما.
در طرحواره رها شدگی، فرد احساس میکند دیگران او را دوست ندارند، به او خیانت میکنند، دیر یا زود او را ترک میکنند، دیگری را ترجیح میدهند، اولویت دیگران و یا کسی نمی باشند، تنها در مواقع نیاز به او توجه میکنند و سرنوشت او تنها ماندن است.
افراد با تله رها شدگی همواره در انتظار رها شدن و ترک شدن هستند و نشانههای رها کردن واقعی و غیر واقعی را در دیگران بسیار سریع تشخیص میدهند. آنها با وجود آنکه همواره منتظر رها شدن هستند ولی در هنگام مرگ یا خیانت نزدیکان خود بیشتر از افراد دیگری که احساس رها شدگی دارند از این وقایع آسیب میبینند و مدت زمان بیشتری برای ترمیم خود نیاز دارند. این افراد وابستگی شدیدی به فرد رها کننده خود دارند. این نکته را در میان ارتباط فرزندان و والدین نیز میتوان مشاهده کرد. فرزندان والدین رها کننده چسبندگی بیشتری به والدین خود دارند و آنها در عین خشم شدیدی که از والدین خود دارند ولی در عین حال به والدین، و مورد تایید آنها واقع شدن وابستگی بسیاری دارند. بین آنها نوعی رابطه حب و کین در جریان است. هم از آنها نفرت دارند و هم نمیتوانند آنها را رها کرده به دنبال زندگی خود بروند.
تعریف طرحواره بی اعتمادی / بدرفتاری
افرادی که طرحواره بی اعتمادی/بدرفتاری دارند، در زندگی خود فکر میکنند که دیگران قصد سوءاستفاده و خیانت به آنها را دارند. بنابراین همیشه سعی میکنند تا یک حالت دفاعی داشته باشند تا از قبل برای اتفاق بد آماده شوند.
این افراد دنیا را مکان خطرناکی میدانند. یعنی اعتماد کردن به دیگران و حتی نزدیکان برایشان دشوار است. حتی در مواردی که فردی به آنها احترام میگذارد، در ذهن خود گمان میکنند که وی قصد گول زدن ایشان را داشته و رفتارش طبیعی نیست و همواره منتظر اتفاق بدی از جانب دیگران هستند.
بی اعتمادی بدرفتاری
زمانی که فرد در کودکی مورد کتک، تحقیر، توهین و از همه مهمتر سوء استفاده جنسی قرار میگیرد، دچار طرحواره بی اعتمادی/بد رفتاری میشود. چنین رفتارهایی موجب میشوند تا این ذهنیت برای کودکان ایجاد شود که به افراد خانواده نمی توان اعتماد کرد. به همین خاطر، این فرد در بزرگسالی نیز همواره منتظر تحقیر و آسیب دیدن از جانب دیگران است.به عبارت دیگر، وقتی والدین کودک را برای اجبار به انجام کاری تهدید کرده یا زور گفته و کتک بزنند، هرچند که آن کار به نفع او باشد، بازهم این طرحواره در کودک شکل خواهد گرفت.
در نتیجه پس از شکل گیری طرحواره در این افراد، در زندگی به هیچکس اعتماد نمیکنند. افرادی معتمدشان، تعدادشان بسیار کم است.
این افراد در کودکی یاد می گیرند که چه رفتارهایی در مقابل تنبیه و انتقاد دیگران نشان دهند. یعنی رفته رفته آموزش دیده و قوی میشوند.این افراد به دیگران اعتماد ندارند و نمیخواهند مورد آزار از سمت ایشان قرار بگیرند.
سبک رفتاری این افراد مبنی بر حمله می باشد. یعنی در بزرگسالی هر زمان احساس کنند دیگران قصد انتقاد از آنها را دارند، سریعاً واکنش پرخاشگرانه نشان می دهند.
نقص شرم
وقتی کسی طرحوارهی نقص و شرم داشته باشد بر این باور است که دوست داشتنی و ارزشمند نیست. او فکر میکند ویژگیهایی دارد که دیگران اگر آنها را بدانند طردش میکنند. او معقتد است که آدم بدی است، و چیزی در درونش غلط است. معقتد است نقصی در درون او وجود دارد که باعث میشود دوست داشتنی نباشد. به خاطر این نقص درونی احساس میکند که کسی او را دوست ندارد. به خاطر داشتن این نقص درونی، احساس شرم میکند.
او برای محافظت از خودش در برابر احساس شرم و همچنین جلوگیری از طرد شدن توسط دیگران، زیاد از خودش حرف نمیزند تا مبادا آن نقص درونی کشف شود. همیشه سعی میکند خودش را از بقیه پنهان کند. اگر نقص درونیاش بر ملا شود احساس شرمساری زیادی به او دست میدهد.
او خودش را ذاتاً آدم مشکل داری میبیند و خودش را بیارزش میداند از این رو معتقد است که دیگران او را دوست ندارند و حتی معقتد است که لیاقت عشق دیگران را ندارد.
دلایلی که میتوان برای ایجاد طرحواره نقص و شرم مطرح کرد:
- والدین و یا خواهر و برادر منتقد و سختگیر که فرد را برای ظاهر، رفتار و گفتارش مورد انتقاد و مجازات قرار میدادهاند.
- پیامی که رفتار و گفتار والدین به فرد میداده است آن بود که مایه سرافکندگی و شرمساری آنها است.
- فرد مورد تجاوز جنسی، فیزیکی و روانی یکی از اعضای خانواده قرار گرفتهاست.
- بهطور مداوم فرد را با دیگران مقایسه میکردهاند و از این طریق او را سرزنش و ملامت میکردند.
- والدین فرد او را ترک کردهاند و یا بیمار شدهاند و فرد خود را به سبب آن مورد سرزنش قرار میداد.
- توجه خانواده به فرد مشروط بود و تنها زمانی که خواستههای آنها را برآورده میکرد، مورد محبت و لطف قرار میگرفت.
محرومیت هیجانی
این طرح واره، شایعترین طرحواره در میان افراد جامعه است، اما با این وجود ، بسیاری از افراد نمیدانند که این طرحواره را دارند.
در محرومیت هیجانی فرد تصور میکند که کسی نیست که حرفهای دلش را بشنود، او را درک و راهنماییاش کند.در میان جمع، احساس تنهایی میکند.احساس میکند در طول زندگیاش مورد محبت، پذیرش و درک شدن قرار نگرفته است و کسی حرفهای دلش را گوش نمیکند.
آنها از این شکایت دارند که هیچ کسی آنها را درک نمیکند و کسی نیست که با او یک دل سیر درد و دل کنند.
تمایل خود نسبت به دریافت توجه و محبت را ابراز نمیکنند و در نتیجه مورد محبت قرار نخواهند گرفت.
آنها ممکن است کسی را برای رابطه انتخاب کنند که بیعاطفه، خودمحور، تنها یا نیازمند است. این احساس درک نشدن و دوست داشته نشدن آنقدر در آنها ریشه دوانده است و آنقدر نیرومند است که حتی ممکن است عطای روابط را به لقای آن ببخشند.
طرد اجتماعی
افرادی که این طرحواره را دارند، معتقدند با بقیه خیلی فرق دارند. آنها به هیچ گروهی، احساس تعلق خاطر نمی کنند. بیشتر احساس می کنند منزوی شده اند.
رفتارهای معمول این افراد عبارتند از در حاشیه ماندن یا اجتناب از وارد شدن به گروهها.
این افراد به فعالیتهایی تمایل دارند که مستلزم گوشه گیری و تنهایی است.
احساس میکنند با تمام گروه ها بیگانه شده اند.
برخی از آنها ممکن است روابط صمیمی اندکی داشته باشند یا این که تقریبا روابطشان را با تمام افراد قطع کرده باشند.
برای بسیاری از افراد داشتن چنین حس متفاوت بودنی، دردناک است، ممکن است برخی از افراد از اینکه خودشان را بهتر از دیگران ببینند یا متفاوت ببینند، خوشحال باشند، اما برای اغلب مردم این قدر تفاوت، مایه ی رنج و عذاب است. بسیاری از ما دوست داریم خودمان را با جمع وفق بدهیم و با این کار احساس تعلق خاطر کنیم و زمانی که دست مان برای رسیدن به این هدف کوتاه باشد احساس تنهایی، درد و آزردگی خاطر می کنیم.