یادگیری مهارت کنترل هیجانات باعث تغییر فکر، احساس و رفتارمی شود. کنترل هیجانات تضمین کننده سلامت روان فرد،خانواده و جامعه گشته و دیدگاه فرد نسبت به اتفاقات مختلف را تغییر دهد. گزارش بولتن نیوز، برای هر انسانی در طول زندگی روزمره اتفاقاتی رخ می دهد ، اخباری را می شنود، افکاری را از سر می گذراند و اعمالی انجام می دهد که همگی می توانند در او احساسات یا هیجاناتی را بوجود بیاورد. این احساسات به نوبه خود در شکل دادن رفتارهای او موثر می باشد. وقتی خوشحال هستیم ، یعنی احتمالا اتفاقات خوبی را پشت سر گذاشته ایم و هنگامی که غمگین هستیم احتمالا اتفاقات ناگواری پیش آمده است.
هیجانات و احساسات تجاربی درونی هستند که در مقابل رخدادهای بیرونی در خود حس می کنیم ، مثل احساسات خشم ، غم ، شادی نگرانی ، ترس وغیره.
هیجان ترجمه لغت انگلیسی Emotion که از نظر ریشه لغت عاملی که ارگانیسم را به حرکت در میآورد، مثلا خشم ، ترس ، دوست داشتن.
هیجان ها، احساسات و عواطف، بخش عمده ای از شخصیت انسان ها را تشکیل می دهند و محرک انسان در زندگی فردی و اجتماعی برای رسیدن به اهداف و آرزوها هستند…
در روانشناسی هیجانها جایگاه بسیار حساس و بنیادی دارند. زیرا ریشه بسیاری از اختلالهای روانی را تشکیل میدهند. حتی سلامتی انسان را تضمین میکنند. مثلا ترس باعث فرار از خطر و حفظ جان میشود.
تلاشهای گسترده توسط فلاسفه، فیزیولوژیستها و روانشناسان برای بررسی هیجانها به عمل آمده، اما شیوه عمل آنها هنوز به صورت فرضیه باقی مانده است.
مطالعات مختلف نشان داد که در ظهور و تکوین جلوههای هیجان ، فرهنگ هم نقش بسزایی دارد.
هیجانها چند بعدی هستند. هیجانها به صورت پدیدههای ذهنی ، زیستی ، هدفمند و اجتماعی وجود دارند. هیجانها از این نظر احساسهای ذهنی هستند که باعث میشوند به صورت خاصی مثل عصبانی یا شاد احساس کنیم. هیجانها واکنشهای زیستی هم هستند. آنها پاسخهای بسیج کننده انرژیاند که بدن را برای سازگار شدن با هر موقعیتی که روبرو میشویم آماده میسازند. برای مثال خشم نوعی میل انگیزشی در ما ایجاد میکند تا کاری انجام دهیم که معمولا آن را انجام نمیدهیم، مثلا با یک دشمن بجنگیم یا به یک بیعدالتی اعتراض کنیم. هیجانها پدیده ای اجتماعی نیز هستند. وقتی هیجانی میشویم علائم قابل تشخیص چهرهای ، ژستی و کلامی میفرستیم که کیفیت هیجان پذیری ما را به دیگران منتقل میکند. (مثل حرکت ابروهایمان و تن صدایمان) این اصطلاح از ریشه لاتین Emovere به معنی حرکت ، تحریک ، حالت تنش یا تهییج مشتق شده است.
همه ما انواع گوناگونی از هیجانها را تجربه می کنیم و می کوشیم با توسل به روش هایی کارآمد یا ناکارآمد، با این هیجان ها مقابله کنیم. بدون وجود هیجان های مختلف زندگی ما نیز فاقد معنی، حس، غنا، شادی و ارتباط با دیگران خواهد بود. هیجان ها، مطالبی را درباره نیازهای ما، ناکامی های ما و حقوق ما در اختیار ما قرار می دهند، و انگیزه لازم را برای ایجاد تغییر و گریز از موقعیت های دشوار به ما اعطا کرده و سبب می شوند که دریابیم در چه مواقعی احساس رضایت مندی می کنیم.
مهارت مدیریت هیجانات فرد، را قادر می سازد تا هیجان ها را در خود و دیگران تشخیص داده ، نحوه تاثیر آنها را بر رفتار بداند و بتواند واکنش مناسبی به هیجانهای مختلف نشان دهد. مثلا : وقتی فکر می کنم سلام نکردن یکی از دانش آموزان به معنی توهین وگستاخی به من است، احتمالا هیجان خشم را تجربه خواهم کرد، در صورتی که اگر فکر کنم رفتار سلام نکردن او نشانه این است که احتمالا او امروز مشکلی دارد و حالش خوب نیست، امکان دارد دیگر خشمگین نشوم و هیجانی دیگر را تجربه کنیم .
به طور کلی انسان ها بیشتر از اینکه در زندگی خود تابع عقلانیت و خردورزی باشند، از احساسات، تمایلات و هیجان های خود پیروی می کنند. برخی محققان، هیجان ها را حالت تحریک شده عقلانی یا بی قراری فکر و احساس می دانند. معمولا هیجان ها به هیجان های مثبت و منفی تقسیم می شوند. هیجان های مثبت، محرک هایی خوب اما تا حدودی کوتاه مدت هستند اما هیجان های منفی مانند اضطراب، شکست، غم، اندوه، ناکامی، نگرانی در مورد آینده و فشارهای روانی می توانند آثار درازمدت تری بر روان انسان ها بگذارند و اگر از حالت متعادل و کنترل شده خارج شوند، باعث ابتلا به بیماری هم بشوند. بد نیست بدانید که حتی اگر هیجان های مثبت هم به درستی مهار نشوند، می توانند خطرآفرین باشند؛ مثلا خیلی از سکته ها و ایست های قلبی هنگام تماشای یک مسابقه پرهیجان و حساس ورزشی (حتی در صورت برد تیم یا بازیکن مورد علاقه) اتفاق می افتد.
چگونه در زنان و مردان بروز میکند؟
زن ها در مقایسه با مردها در بروز و تخیله هیجان ها و احساسات، شدیدتر و حساس تر عمل می کنند. مطالعه ها نشان می دهند مردان هیجان های خود را به دفعات کمتر، پنهان تر و با شدت کمتری از زن ها در حضور دیگران ابراز می کنند. حتی بسیاری از پژوهشگران و نظریه پردازان معاصر معتقدند تفاوت های جنسیتی در بروز هیجان ها، بیش از اینکه ناشی از تفاوت های طبیعی و زیست شناختی بین زن و مرد باشد، به انتظارهای فرهنگی و رفتارهای اجتماعی از مردان بستگی دارد.
تاثیر در زندگی
به هنگام هیجان قدرت تفکر و قدرت عمل میتواند فلج شده و یا قدرت یابد. سادهتر اینکه گاه هیجان ذهن را خالی میکند و فرد نه میتواند چیزی بگوید و نه انجام دهد. نمونه آن همان ضرب المثل ترس برادر مرگ است، میباشد. چرا که فرد عملا قادر به انجام کاری و عکسالعملی نیست و گاه فعالیت ذهن را افزایش میدهد، تحلیل را پرواز میدهد، الهام بخش ، خلاقیت برانگیز و نیروبخش میشود.
طرز کار و عملکرد
هنگام هیجان دو عصب سمپاتیک و پاراسمپاتیک جهت عکس هم عمل میکند. سمپاتیک بدن را برای حالت اضطراری آماده میکند و پاراسمپاتیک او را به سوی آرامش فرا میخواند و علت تفاوت عملکرد آنها در آماده کردن مواد شیمیایی جداگانه است که یکی موجب برانگیختگی و دیگری باعث آرامش میشود.
ارتباط با سایر علوم
این بحث در شاخههای مختلفی از علوم انسانی و رفتاری و علوم اجتماعی جایگاه ویژهای دارد. چرا که هیجان و بروز جلوههای آن یعنی رفتار در ارتباط نزدیکی با فرهنگ و آداب اجتماع قرار دارد. از سوی دیگر در حیطه روانشناسی فیزیولوژیک قرار میگیرد و از دیدگاه فیزیولوژیکی مورد بررسی قرار میگیرد.
همچنین در شاخههای مختلف روانشناسی از جمله پزشکی ، جامعه شناسی ، روانشناسی احساس و روانشناسی ادراک ، روانشناسی اجتماعی ، روانشناسی رشد و روانشناسی تربیتی و…
کارکرد
حفظ و سلامت روان و جسم مهمترین کارکرد هیجان برای انسان است. ظهور یک هیجان روحی و بروز جلوههای آن و در نتیجه پاسخ فرد به آن باعث تخلیه و آرامش روحی میگردد و در نتیجه دستگاه ایمنی بدن را تقویت میکند و همچنین از لحاظ جسمی باعث به فعالیت افتادن ارگانیزم و حفظ جان میشود.
چشم انداز و آینده بحث
حاصل مطالعات ما را بر این نکته واقف میکند که بر هیجانهای مثبت تاکید داشته باشیم. چرا که تحقیقات نشان داده است که در بین بیماران قلبی آنهایی که بیشتر در خود فرو رفتهاند، بیشتر از کسانی که شاد هستند، از بیماری خود رنج میبرند و یا اشخاصی که از نظر هیجانی افت قابل ملاحظهای دارند و از بروز خشم جلوگیری میکنند یا خود را بیپناه و بدون تکیه گاه احساس میکنند، بیشتر از دیگران به بیماری سرطان مبتلا میشوند. خلاصه اینکه نگرش فرد نسبت به هیجانها ، میتواند دستگاه ایمنی بدن را تقویت کرده بر طول عمر انسان بیفزاید.
ابعاد هیجان
عنصر ذهنی به هیجان احساس میدهد یعنی تجربه ذهنیای که هم معنی شخصی و هم اهمیت شخصی دارد. هیجان از نظر شدت و کیفیت در سطح ذهنی احساس میشود.
عنصر زیستی فعالیت دستگاههای خودمختار و هورمونی را شامل میشود، به این صورت که آنها برای آماده کردن رفتار کنار آمدن سازگارانه آن در هیجان دخالت دارد. فعالیت نوروفیزیولوژیکی آن چنان با هیجان آمیخته است که هر گونه تلاش برای تجسم فردی عصبانی که برانگیخته نباشد تقریبا غیرممکن است.
عنصر کارکردی (هدفمند) به این سوال مربوط میشود که وقتی فردی هیجانی را تجربه میکند چه فایدهای از آن میبرد. آدم بدون هیجان از لحاظ تکاملی در مقایسه با سایر آدمها اشکال دارد. برای مثال تجسم کنید فردی که قابلیت ترس، علاقه یا عشق ندارد از نظر بقای جسمانی و اجتماعی چقدر در وضعیت نامساعدی قرار دارد.
عناصر بیانگر جنبه اجتماعی و ارتباطی هیجان است. تجربههای خصوصی ما از طریق ژستها، آواگریها، و بویژه جلوههای صورت به دیگران ابراز و منتقل میشوند. پس هیجانها کل بدن ما را درگیر میکنند. احساسها و پدیدارشناسی مان، زیست شیمی و نظام عضلانی مان، امیال و هدفهایمان و ارتباط و تعامل مان با دیگران است.
کارکرد های هیجانات
- به زندگی رنگ، طعم و روح می بخشد.
- می تواند وسیله همبستگی افراد شود.
- پایه واساس هنر است.
- می تواند نیروی اضافی تولید کند یا موجب اتلاف نیرو گردد.
- می تواند به اعمال یاری رسان یا آسیب زننده، منجرگردد .
- می تواند عقل و منطق را تحت الشعاع قرار دهد
اهمیت مدیریت هیجانی درچیست؟
برخورد صحیح با موقعیت های تهدید کننده و خطرناک : مثلا در مواجهه با یک جانور درنده ، هیجان ترس باعث می شود با قدرت بیشتری پا به فرار گذاشته و جان خود رانجات دهیم .
برای خشنودی و شادی بیشتر، هر چه مدیریت هیجانی بالاتر باشد : هیجانات و احساسات به ما کمک می کند تا اطلاعات مربوط به پایه و اساس سلامتی ، یعنی شادی را جمع آوری کرده، اولویت بندی وپردازش کنیم تا به نحواحسن از آن استفاده کنیم .
برای کمک به دیگران: مدیریت هیجانی می تواند به ما کمک کند تا با شناخت هیجانات خود ودیگران نیازهای آنان را درک کرده و حداقل با همدلی به آنان یاری برسانیم .
تنظیم هیجان
تنظیم هیجان نقش مهمی در سازگاری ما با وقایع استرس زای زندگی دارد هنگامی که یک فرد با یک موقعیت هیجانی روبه رو می شود، احساس خوب و خوش بینی برای کنترل هیجان کافی نیست ؛ وی نیاز دارد تا در این موقعیت ها بهترین کارکرد شناختی را از خود ارائه دهد .
- سبک تنظیم هیجانی شناختی به دو صورت سازگارانه و غیر سازگارانه تعریف شده است
- سبک تنظیم هیجانی شناختی سازگارانه دارای پنج زیر مقیاس است و راهبردهای مقابله ایی بهنجار محسوب می شوند عبارتند از :
- پذیرش : تفکر با محتوای پذیرش و تسلیم رخداد
- تمرکز مجدد مثبت: فکر کردن به موضوع لذت بخش و شاد به جای تفکر درباره حادثه واقعی
- ارزیابی مجدد مثبت: تفکر درباره جنبه های مثبت واقعه یا ارتقا شخصی
- تمرکز مجدد بر برنامه ریزی : فکر کردن درباره مراحل فایق آمدن بر بر واقعه منفی یا تغییر آن
- کنار آمدن با دیدگاه پذیری: تفکرات مربوط به کم اهمیت بودن واقعه یا تاکید بر نسبیت آن در مقایسه با سایر وقایع .
- سبک تنظیم هیجانی شناختی ناسازگارانه دارای چهار زیر مقیاس است و راهبردهای مقابله ای نابهنجار محسوب می شوند عبارتند از:
- سرزنش خود: تفکر با محتوای تقصیر دانستن و سرزنش خود
- نشخوار فکری : اشتغال ذهنی درباره احساسات و تفکرات مرتبط با واقعه منفی
- فاجعه انگاری: تفکر با محتوای وحشت از حادثه
مطالب مرتبط: