
همه انسانها بر اساس صیانت ذات خود خودخواهی و یا به اصطلاح خودشیفتگی دارند که جنبه تکاملی داشته و برای زندگی کردن و زنده ماندن لازم و ضروری است. بنابراین دو نوع خودشیفتگی وجود دارد:
- خودشیفتگی سالم و
- خودشیفتگی بیمارگونه
فرد با خودشیفتگی سالم حس روشنی از خود دارد و احساس رضایت میکند. سطح ثابت و معمولی از عزت نفس را داراست و نسبت به خود و نیازهایش آگاه و هوشیار است. نسبت به موفقیتهایش احساس افتخار میکند اما آنها را بزرگنمایی نمینماید، همچنین موفقیت ها و تواناییهای دیگران را بیارزش یا کم ارزش نمیشمارد. برخلاف خودشیفتگی سالم، در خودشیفتگی بیمارگون عزت نفس دچار بی نظمی شده و وظیفه محافظت و حمایت از یک خود بزرگ منش اما شکننده را بر عهده دارد. کنترل احساسات به علت مشکل در پردازش و تعدیل آنها به ویژه در احساسهای خشم، شرم و حسادت ضعیف شده است و در نتیجه عملکرد شخصیتی دچار مشکل میشود. برای شناسایی انواع خودشیفتگی بیمارگون همراه ما باشید…
خودشیفته بی وجدان
- اینگونه افراد رفاه حال بقیه برایشان بی اهمیت است و اغلب در حال فخر فروشی و تکبر ورزی هستند.
- استاد فریب دادن دیگران بوده و افراد فریب خورده را کم هوش و نالایق قلمداد می کنند.
- در برابر مشکلات خونسرد و بیتفاوت هستند ملاحظات اخلاقی درستی نداشته و همچنین معیار مشخصی برای رفتار درست و غلط ندارند.
خودشیفته جبرانگر
- اینگونه افراد نیاز شدیدی دارند که آسیب ها و حقارتهای گذشته یا آسیبهای هیجانی دوران کودکیشان را جبران کنند.
- برای جبران این حقارتها یا آسیبها در سنگر برتر طلبی جای گرفتهاند.
- این افراد در دنیای خیالیشان زندگی میکنند و به دنبال کسب عزت نفس از طریق پیشرفتهای خیالیشان هستند.
- بدین منظور به دنبال کسی میگردند که گوش شنوا داشته باشد و به پرحرفیهای بیاساس این افراد گوش جان بسپارد. این افراد گوش به زنگ هستند و حساسیت های زیادی دارند به همین دلیل واکنش دیگران را زیر نظر میگیرند تا چنانچه عزت نفسشان خدشهدار شده سریعاً دست به انتقاد و اهانت بزنند.
خودشیفته نازپرورده
- این افراد انگار در پرِ قو بزرگ شده اند. به اصل و نسب خود خیلی افتخار میکنند و به ثروتشان مینازند.
- موفقیتهای تحصیلیشان را به رخ دیگران میکشند و هیچ ابایی از این کار ندارند.
- اهل تواضع و فروتنی نیستند. احساس می کنند آدم های خاص و حق به جانبی میباشند.
- ظرفیت همدلی پایینی دارند و به نسبت به طبقات اجتماعی پایین تر اهمیت کمتری میدهند و زمان کمتری را صرف گذراندن با این افراد میکنند.
این افراد فاقد تحصیلات عالی هستند اما در تمام امور و مسائل میتوانند اظهارنظر کنند و کارشناس به شمار بروند. آنان معمولا اطلاعات نسبتاً دقیقی درباره همه امور دارند، انگار رسالت این دسته از افراد این است که دیگران را در پرتو دانش خود به راه درست هدایت کنند. باید به گوش همه افراد بی خبر و بی اطلاع برسانند که مسائل از چه قرار است. تمام تلاش آنها صرف این میشود که ذهن و فکر شما را تغییر دهند و در این راه سماجت و تلاش وافری به خرج میدهند. بهتر است با این افراد به چالش برنخیزید.